سه چیز رو باید تنهایی تجربه کنیم ایمان، عشق و مرگ
حواسمون باشه کسی دیگه واسمون تصمیم نگیره
سه چیز رو باید تنهایی تجربه کنیم ایمان، عشق و مرگ
حواسمون باشه کسی دیگه واسمون تصمیم نگیره
برنده متعهّد می شود.
بازنده وعده می دهد.
وقتی برنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : اشتباه كردم.
وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : تقصیر من نبود.
بقیشو تو ادامه ی مطلب بخونید
مناجات حلّاج با خدا
خداوندا بدنم را آنقدر بزرگ کن که به اندازه ی تمام کاینات شود و آنگاه مرا در دوزخ انداز تا دیگر جایی برای بندگانت نماند و آنان را فوج فوج به بهشت فرست
خواهش میکنم فقط ده دقیقه به این جمله فکر کن بعد نظرتو بهم بگو
سلام دیروز که داشتم در گلستان سعدی _به قول باستانی پاریزی _می چریدم ناگاه چشمم به حکایتی افتاد که بارها در جاهای مختلفی خوانده ام وتفسیر های مختلفی بر آن شنیده ام آن را باز میگویم مگر" متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت افزاید" البته انچه که از ویژگی سهل آن از دیدگان خودم دیدم را مینویسم باشد که شما رو خوش اید
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر ، و دیگر برادران بلند و خوب روی. باری پدر به کراهت درو نظر میکرد پسر ولی بس فراست داشت . به پدر گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند . هرکه سیمای بهتر دارد دلیل قیمت بهتر نیست
آن شنیدی که لاغری دانا گفت به ابلهی فربه
اسب تازی و گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر به
پدر خندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران رنجیدند
تامرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر نهالی باشد که ، پلنگ خفته باشد
در این ایام برای ملک دشمنی پیش امد که بس جنگ با او دشوار بود .جنگ در گرفت و دو سپاه در جلوی یکدیگر صف آرایی کردند
اولین نفری که به میدان رفت این پسر بود . به میدان زد وچند نفر از دشمنان را کشت بعد پیش پد ربازگشت و گفت
ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود! تا درشتی ، هنر نپنداری
اسب لاغر میان ، به کار آید روز میدان، نه گاو پرواری
آورده اند که دشمن بسیار بود و اینان اندک، جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت:
[عاشق این قسمت حکایتم ] ای مردان ! بکوشید ! یا جامه ی زنان بپوشید ! [تفسیر علی معلم: این جمله اصلا توهین به زنان نیست بلکه جریحه دار کردن غیرت مردان است]
سواران را بگفتن او، تهوّر زیاد گشت و به یک بار ، حمله آوردند، شنیدم که هم در ان روز بر دشمن ظفر یافتند[ حیفم آمد که این جمله رو تغییر بدم]
ملک فرزند خود را بوسید و از آن روز هر لحظه علاقه اش نسبت به فرزندش بیشتر شد تا او را ولیعهد خود کرد.
برادران از حسادت در طعام او ظهر ریختند ولی خواهرشان دید وبه وی گفت و او غذا را نخورد و گفت:
محال است که هنر مندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند!
پدر آگاه شد و پسرانش را گوشمالی داد پس هرکدامشان را به بلادی برای پادشاهی فرستاد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و[لی] دو پادشاه در اقلیمی نگنجند!
نیم نانی گر خورد مرد خدا بذل درویشان کند نیم دگر
مُلک اقلیمی گر بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر
امیدوارم که این داستان باعث شده باشه تا برای یه دفه هم که شده گلستان رو بخونید_البته اگه خوندید با دقت بیشتری بخونید چون هربار چیزای بیشتری میفهمید_ اگه یه نفر هم به خاطر این داستان علاقه مند به خوندن گلستان بشه من خیلی خوشحال میشم لطفا نظرتونو بگید
اثری از کیوان هاشمی به یاد فریدون فروغی که روانش شاد باد.
این شعر رو حتما حتما حتما بخونید که ضرر نمیکنید.
انسان هاي بزرگ در باره عقاید سخن مي گويند
انسان هاي متوسط در باره وقایع سخن مي گويند
انسان هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند
انسان هاي بزرگ درد ديگران را دارند
انسان هاي متوسط درد خودشان را دارند
انسان هاي كوچك بي دردند
انسان هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
انسان هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
انسان هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند
انسان هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
انسان هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند
انسان هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند
انسان هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند
انسان هاي متوسط پرسش هائي مي پرسند كه پاسخ دارد
انسان هاي كوچك مي پندارند پاسخ همه پرسش ها را مي دانند
انسان هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
انسان هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند
انسان هاي كوچك مسئله ندارند
انسان هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند
انسان هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
انسان هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند
در سراسر دنیا، هستند کسانی که دست به دزدی می زنند و اگر بتوانند از دست پلیس فرار کنند، خود را صاحب مال می کنند و صاحب اموال مسروقه را دست خالی باقی می گذارند. اما هستند در این میان که به دزدی هایی دست زدند که کمی متفاوت تر بوده است....
حسن توفيق خيلي مواظب سلامتي اش بود . دوستانش ميگفتند : حسن ديشب رفته الواتي دو تا چايي پر رنگ خورده !!
آموخته ام که وقتي عاشقم ، عشق
در ظاهرم نيز نمايان مي شود.
آموخته ام که عشق مرکب
حرکت است نه مقصد حرکت
آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل
نيست تا زماني که عاشقش شويم .
آموخته ام که اين عشق است که
زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان
آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ،
که بمن ميگويد ، تو مرا شاد کردي
آموخته ام که گاهي مهربان بودن
بسيار مهمتر از درست بودن است .
آموخته ام که مهم بودن خوبست
ولي خوب بودن مهمتر است .
آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که
از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت .
آموخته ام که هميشه براي کسي که
به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم .
آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به
«دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم .
آموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط
دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي فهميدنش.
آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي
وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.
آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ،
پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم
آموخته ام که چشم پوشي از
حقايق آنها را تغيير نمي دهد.
آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ،
انتظار لبخندي از سوي ما دارد.
آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است
که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد .
آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد.
آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست .
آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن .
و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست .
و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ،
صداقت و بلند نظري خصلت انسانهاي انسان است
همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:
شغلمان را تغيير دهيم
مهاجرت كنيم
با افراد تازه اي آشنا شويم
ازدواج كنيم
فكر ميكنيم، زندگي بهتر خواهد شد اگر:
ترفيع بگيريم
اقامت بگيريم
با افراد بيشتري آشنا شويم
بچه دار شويم
و خسته مي شويم وقتي:
مي بينيم رييسمان نمي فهمد
زبان مشترك نداريم
همديگر را نمي فهميم
ميبينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند
بر اساس يه تحقيق، ۵ سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند!
چون اگه جوابهاشون مبني بر حقيقت داده بشه شر به پا ميشه!!!
اين ۵ سوال عبارتند از
به چي فکر مي کني؟
آيا دوستم داري؟
آيا من چاقم؟
به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟
جواباشو تو ادامه ی مطلب بخونید
با تشکر از بچه های پرستاری یزد
بقیشو برو تو ادامه ی مطلب
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی
ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی
پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی
که چه قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را
نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در
وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و
ایمیل و فلان را بیخیال شوی، با خانواده ات دور هم
بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی
زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک
انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو
برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان
باشی ببینی میشود یا نه؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم
آیا ارزشش را داشت؟
|
| |||
| |||
|
To fall in love
|